English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
venture U فعالیت اقتصادی
ventured U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
venturing U فعالیت اقتصادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
Other Matches
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] U حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
economic aggregates U مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic liberalism U مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
economic imperialism U جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
quarterly journal of economics U مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
economic and social council U شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
autarky U خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
functions U فعالیت
functioned U فعالیت
function U فعالیت
activation U فعالیت
activeness U فعالیت
stirred U فعالیت
stir U فعالیت
stirrings U فعالیت
stirs U فعالیت
activities U فعالیت
actuality U فعالیت
activity U فعالیت
acting U فعالیت
exercise U فعالیت
exercised U فعالیت
exercises U فعالیت
politicking U فعالیت سیاسی
random activity U فعالیت تصادفی
turn over U عایدی فعالیت
somatotonic U فعالیت گرا
reactivation U فعالیت مجدد
somatotonia U فعالیت گرایی
auxiliary activity U فعالیت فرعی
low activity U فعالیت پایین
events U عمل یا فعالیت
event U عمل یا فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
operational environment U محیط فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
off year U سال کم فعالیت
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
hey day U روز پر فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
business activity U فعالیت بازرگانی
critical activity U فعالیت بحرانی
activity rate U نرخ فعالیت
activity quotient U بهر فعالیت
operating level U سطح فعالیت
operant U فعالیت کننده
activity analysis U تحلیل فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
activity drive U سائق فعالیت
on stream U درحال فعالیت
activity light U چراغ فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
cerebration U فعالیت مغزی
activating U به فعالیت پرداختن
inactivity U عدم فعالیت
activated U به فعالیت پرداختن
activates U به فعالیت پرداختن
inaction U بدون فعالیت
orbited U دور حدود فعالیت
orbits U دور حدود فعالیت
byway U کار یا فعالیت جنبی
byways U کار یا فعالیت جنبی
pickup U تجدید فعالیت چیدن
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
orbit U دور حدود فعالیت
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
slumped U کاهش فعالیت رکود
slump U کاهش فعالیت رکود
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
efficiency U فعالیت مفید بازده
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
self activity U فعالیت خود بخود
spheres U مرتبه حدود فعالیت
sphere U مرتبه حدود فعالیت
slumping U کاهش فعالیت رکود
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
slumps U کاهش فعالیت رکود
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
forms U سابقه فعالیت اسب
muzzling U مانع فعالیت شدن
background U فعالیت ارتباط دادهای
formed U سابقه فعالیت اسب
form U سابقه فعالیت اسب
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
muzzle U مانع فعالیت شدن
muzzles U مانع فعالیت شدن
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
muzzled U مانع فعالیت شدن
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
economies U اقتصادی
economical U اقتصادی
economic U اقتصادی
economy U اقتصادی
socio economic U اقتصادی
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
economic problems U مسائل اقتصادی
economic problems U مشکلات اقتصادی
economic profit U سود اقتصادی
economic justification U توجیه اقتصادی
economic interest U منافع اقتصادی
economic integration U همبستگی اقتصادی
economic progress U ترقی اقتصادی
economic resources U منابع اقتصادی
economic progress U پیشرفت اقتصادی
economic rehabilitation U توانبخشی اقتصادی
economic reconstruction U تجدیدساخت اقتصادی
economic institutions U نهادهای اقتصادی
economic relations U روابط اقتصادی
economic reconstruction U نوسازی اقتصادی
economic rent U اجاره اقتصادی
economic integration U یکپارچگی اقتصادی
economic rent U بهره اقتصادی
economic prosprity U رونق اقتصادی
economic prosperity U رونق اقتصادی
economic recession U رکود اقتصادی
economic principles U اصول اقتصادی
economic pressure U فشار اقتصادی
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی
economic maturity U کمال اقتصادی
slump U رکود اقتصادی
economic method U روش اقتصادی
economic mobilization U بسیج اقتصادی
economic model U الگوی اقتصادی
economic modernization U نوسازی اقتصادی
economic motivation U انگیزه اقتصادی
economic maturity U بلوغ اقتصادی
economic man U انسان اقتصادی
economic life U عمر اقتصادی
economic power U قدرت اقتصادی
economic potential U نیروی اقتصادی
economic potential U قدرت اقتصادی
economic policy U سیاست اقتصادی
economic plan U برنامه اقتصادی
economic paradoxes U تناقضات اقتصادی
economic organization U سازمان اقتصادی
economic law U قانون اقتصادی
economic motivation U مشوق اقتصادی
economic sanctions U تحریم اقتصادی
Economic enciclement ( blockade , embargo ) . U محاصره اقتصادی
economic friction U موانع اقتصادی
socioeconomic U اجتماعی- اقتصادی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com